نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !


♥خــــــ ـــــدای عشـــــ ــــق♥

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت پدرم لبخندی زد و گفت : یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!! ... ... ... ... یادته نمی تونستی ... یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ... اشک تو چشمام جم شد ... نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !



نظرات شما عزیزان:

حسین
ساعت17:48---2 خرداد 1392
شاید خدا هم روزی عاشق شود،دوست دارم به عشقش نرسد،\\\"\\\"حالش دیدن دارد \\\"


خوبه داداش


حسین
ساعت17:47---2 خرداد 1392
شاید خدا هم روزی عاشق شود،دوست دارم به عشقش نرسد،""حالش دیدن دارد "
خوبه داداش


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ... ادامـ ه حرفـامـ ...
♥ پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, ساعت 17:8 بـ ه قـلمـ ԹʍɿՐ ʍԹɧԺɿ



طراح : صـ♥ـدفــ